شاملو روزی نوشت: «چیزی فسرده است و نمی‌سوزد امسال، در سینه، در تنم». مطلب از این قرار است: توماج صالحی را به مسلخ می‌برند؛ هنرمندی که حرف دارد و درد دارد و روایت‌گر دردها و زخم‌ها و زخمه‌هاست. جرمش از درد خواندن است و با زخم خواندن.

توماج کیست؟ رپ‌خوانی که به ساده‌ترین شکل، زخم‌ها را نشان می‌دهد -ساده، بی‌آرایش و آلایش و بی‌هیچ ادبیت و پیچیدگی‌های کلام. «درد» شاید نزدیک‌ترین کلمه است به کارهای توماج. او تاب نمی‌آورد جامعه آشفته و ویرانه‌سرای ایران را و تاب نمی‌آورد آن‌ کسانی را که حواس‌شان به این چیزها نیست. قطعه‌ای دارد به‌ نام سوراخ موش و آغازش می‌گوید: «دیدی درد مردمو ولی چشاتو بستی/ ظلم به مظلوم رو دیدی و از کنارش رفتی».

این قطعه درباره ماست؛ هم‌وطنان بی‌خیالی که در بزنگاه‌های تاریخ، در خانه‌شان ماندند و مرگ عده‌ای را دیدند و تنها از تلویزیون دنبال کردند؛ مردمانی عافیت‌طلب که به‌قول خودش در قطعه سوراخ موش «هم‌دست ظالم هستند و مجرم»: «اگه خودتو به خواب زدی وقتی که خون‌ها رو می‌ریختن» یا «بدون، رأی سفید نداریم- بی‌طرف نداره این جنگ».

مردمان توماج را بیش‌تر با قطعه «نقطه کور» می‌شناسند؛ قطعه‌ای که پس از آزادی از زندان توسط او منتشر شد. توماج را که بُردند، کوه درد بود و فریادش شد نقطه کور. این قطعه بیش از محتوایش به خاطر نحوه‌ اجرایش اهمیت دارد؛ انگار بی‌شمار کلمات است که پشت سر هم قطار می‌شود و کلمه‌ها هجوم می‌آورد به تو. در میان کلمات، «عدالت»، «آزادی» و «پرواز» به گوش می‌رسد -آن‌چه فقدانش در این خاک احساس می‌شود. ابتدای قطعه صدای ضبط‌شده و آشنایی شنیده می‌شود: «مخاطب گرامی، این تماس توسط زندانی بازداشگاه اوین می‌باشد.»

انگار توماج از توی زندان پیامی دارد برای ما و با این‌که می‌داند دارد شنود می‌شود تماسش، ترسی ندارد. بی‌ترس از نداشته‌های‌ ما نمی‌گوید و کلمات را ردیف می‌کند و انگار مشت است بر گوش شنونده. اما شاید نقطه کور تنها سرنوشت توماج نیست. شاید زندانش، زندان بزرگ‌تری است به‌نام ایران. شاید بیش از واگویه‌های خاطرات، هشدار می‌دهد دیواری وسیع‌تر را: «جرم تبلیغ پرواز، تحریک مقنعه حکم زندان، شلاق، قانون جنگل».

آن‌چه در نوشته‌های توماج اهمیتش را پیدا می‌کند، نشانه‌های جنگ است. توماج پیش از جنبش مهسا جنگ را هشدار می‌دهد؛ او اعتقاد دارد کشوری با چنان اندوخته و چنین مردم بی‌چیز و نابودشده، بی‌شک در جنگ است؛ نبردی میان حاکمیت و ملت. و ملتش را آگاه می‌کند که «ناجی»، وهمی بیش نیست. نه امام زمان در مذهب و نه رهبری آگاه بلکه تنها خود آدمی می‌تواند ورق را برگرداند: «منتظر ناجی نباش خبری تو راه نیست/ ما منجی زمانه‌ایم، امام زمانیم.»

این‌ها همان نکته‌هایی است که می‌تواند توماج را از دیگر رپ‌خوان‌ها جدا کند. رپ‌خوان‌های دیگر کمتر به دین مردم ورود می‌کنند -شاید ترس از کم‌رنگ‌شدن مخاطب دارند ولی توماج برایش این‌ها اهمیت ندارد؛ مردمی که هم‌چنان در انتظار ناجی روزهای جمعه هستند، نه مخاطب توماج و شعرهاشو توماج با این خرافه‌هامی‌جنگد. جنگ در نگاه او همان خرافاتی است که تحت رسانه حاکمیت، ملت را به سلطه خود درآورده و او اکنون آگاه‌سازی می‌کند.

یک نکته در رپ توماج و تفاوتش با اغلب رپ‌های فارسی، سادگی است. این سادگی نه فقط در کلام که در صراحت کلام نیز مشهود است. اغلب رپ‌خوان‌ها سعی دارند با بازی‌ها زبانی و استعاره‌پردازی و قافیه‌سازی، جمله(مصرع) را نیز به زیبایی تزیین کنند اما رپ توماج بیانیه است. به‌نظر می‌رسد در جنگ، شعرها رنگ می‌بازند و فریادهاست که کارسازند. شعر جنگ توماج چنین است: صریح و بی‌پرده -به‌قیمت اعدام. یک‌جا در قطعه 021KID درباره خودش می‌گوید: «توماج جرأت داشت صداشو بلند کنه/ ولی تو ایران این یه انتخاب مرگبار بود.»

رپ در ایران هنوز به رسمیت شناخته نشده و همواره رپ‌خوان‌ها با کج‌فهمی‌ها از جانب مسوولان مواجه می‌شوند و با سانسور و توقیف دست‌وپنجه نرم می‌کنند اما این‌جا نکته‌ای پیش می‌آید: مگر رپ، صدای اعتراض نیست؟ مگر رپ، صدای خیابان نیست؟ مگر رپ برای تقابل با نگاه رسمی و نبرد با سلطه‌گری‌ها پدید نیامد؟ پس چطور عده‌ای برای انتشار رپ‌خوانی‌شان تن به دریافت مجوز دادند؟ این نقض غرض نیست آیا؟- که رپ‌خوان فارسی‌زبان - که مساله‌اش همین مسائل بدیهی مانند مجوز خواندن، پوشیدن و خوردن و سخن گفتن است، برای حرف‌هاش مجوز بگیرد؟ شاید توماج این‌ها را دیده که به فریاد آمده. شاید اصلی‌ترین هدف توماج، به خود آوردن ما مردمان است. و شاید این بیش از هر جرم دیگری جرم است. بیراه نیست که توماج را با طناب مرگ تهدید کردند. توماج ملت را در برابر آینه‌ای گذاشت که خاک گرفته و هیچ‌کس حواسش نیست که خود عامل این ویرانی است.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

نیم‌رخ
خبرها
خبرها
چند چند

شنیداری

پادکست‌ها